عـکس فیلم موزیک جک وخبر ورزشی
دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : nini

عربه وارد حجله میشه صدای داد وفریاد به گوش میرسه افراد بیرون شروع به جشن وپایکوبی میکنند عربه  بیرون میاد میگه عجله نکنید تازه فقط نشون دادم............

یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : nini

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : nini
سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, :: 14:43 :: نويسنده : nini

-مردها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارشان هم بدرد نمی‌خورد.

- مردها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در می‌آورد.

- مردها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.

- مردها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.

- مردها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

- مردها مثل عینک دودی هستند با هر دو دنیا را تیره و تار می بینی.

- مردها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

- مردها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا .

- مردها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.

- مردها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.

- مردها مثل توپ هستند تا لگدشان نزنی تکون نمی خورند.

- مردها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.

- مردها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند

غضنفر داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد.
 دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
 غضنفر میگه: ای بابا، چه زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی!؟

زن: تموم بچه ها عقلشونو از من به ارث بردن
 مرد: ... حق با توست، چون عقل من سر جاشه!



از بقراط می پرسن: فرق فلاسفه و ریاضیدانها چیه؟
 میگه: ریاضی دانها هر مسئله ای رو سعی میکنن با کمک ریاضی حل کنن ولی
 فلاسفه چیزهای حل شده رو هم با کمک فلسفه به مسئله تبدیل می کنن!!


ارو میره سمعک بخره، فروشنده میگه: همه جورشو داریم، 1000 تومنی تا 1000000 تومنی.
 یارو میگه: 1000 تومنی اش چه جوری کار میکنه؟

 فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط چیزی که هست وقتی مردم اینو میبینن، بلندتر حرف میزنن



پدری به دخترش میگه: دخترم راجع به پیشنهاد ازدواجی که بهت داده اند خوب فکرهایت رو بکن.
 دختر گریه کنان میگه: ولی من می خواهم پیش مامانم باشم.
 پدر: خوب، اونم با خودت ببر عزیزم

زن در حالی که در آینه نگاه می کنه به شوهرش می گه:
 من جدیدا خیلی وحشتناک، چاق و زشت به نظر می رسم...
 لطفا یه چیز خوب به من بگو.
 شوهر: بیناییت فوق العاده است عزیزم!

 توصیه حیف نون به فرزندش: اگر به یکدیگر احترام بگذاری، یکدیگر نیز به تو احترام خواهند گذاشت!

 بد‌ترین قسمت توالت فرنگی اینه که وقتی‌ سیفون رو می کِشی، به جای این که اقدامی در رابطه با حذف عامل بیگانه بکنه، بعد از چرخ چرخ عباسی، صاف ذُل می زنه تو چشات و می گه: عمو! یه دور دیگه!
فرستنده: 09355449428

 دوتا خانم داشتند با هم صحبت می کردند. یکی شون که ازدواج کرده بوده به اون یکی می گه: فکرش رو بکن، دیروز یکی توی فروشگاه من رو دوشیزه خانم صدا کرد!
 اون یکی می گه: خوب بابا حق داشته دیگه، اون فکر کرده آخه کی ممکنه تو رو گرفته باشه!

 حیف نون با دوستش شب می رن خونه یه آخونده می خوابن. حیف نون به دوستش می گه صبح واسه نماز بیدارم کن. صبح که دوستش بیدارش می کنه، حیف نون به جای کلاهش عمامه آخونده رو سرش می ذاره می ره دستشویی. توی آینه خودشو می بینه، می گه عجب خریه! گفتم منو بیدار کن، حاج آقا رو بیدار کرده!

 عدم امنیت یعنی: توی یه توالت باشی که فاصله سنگ توالتش تا در، بیش از 1 متر باشه، درش قفل نداشته باشه، و رو به بیرون باز بشه، همش باید نیم خیز و آماده، مثل خط شروع دوی سرعت حالت بگیری!
فرستنده جوک: فری

 تلگرافی به دست مرد رسید که نوشته بود: "زنت مرده. خاکش کنیم یا بسوزونیم؟"
 مرد جواب داد: "ریسک نکنید. اول بسوزونید و بعد خاکسترش رو خاک کنید!"

 حیف نون رو می فرستند دنبال نخود سیاه، پیداش می کنه!

 مادر: داری چی کار می کنی پسرم؟
 پسر بچه 5 ساله: دارم واسه دوست دخترم نامه می نویسم!
 مادر: ولی تو که هنوز خوندن و نوشتن بلد نیستی!
 پسر بچه 5 ساله: اون هم بلد نیست بخونه، اصلا تو چه می فهمی عشق یعنی چی؟

 یه روز معلم به شاگرداش می گه: بچه ها بیاید بریم برای اومدن بارون دعا کنیم.
 بچه ها می گن: دعای ما که برآورده نمی شه!
 معلم می گه: چرا؟ دعاهای شما برآورده می شه!
 بچه ها می گن: اگه دعای ما برآورده می شد که تا الان شما صد بار مرده بودین!

 حیف نون می ره دکتر، می گه آقای دکتر! من فراموشی گرفته‌ام.
 دکتر می گه: چند وقته این بیماری رو دارین؟
 حیف نون می گه: کدوم بیماری؟

 بهترین راه برای این که بفهمید پشت شلوارتان خاکی است، چیست؟
 به پشت بام بلندترین و نزدیکترین ساختمان رفته و خود را از قسمت تحتانی به پائین بیاندازید. بعد از برخورد با زمین اگر گرد و خاک بلند شد، پشتتان خاکیست!
فرستنده: نیلوفر

 در عجبم از دختران که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر می خواهند و از شوهر به این درماندگی همه ی دنیا را!

 مناجات حیف نون: خدایا! تو که با 50 تومان، 70 نوع بلا رو رفع می کنی، چه قدر می گیری کلا بی خیال ما بشی؟!
فرستنده: mamadi

 مربی مهد کودک: کسری جان شمردن بلدی؟
 کسری: آره! داییم یادم داده!
 مربی : آفرین به تو پسر خوشگل و داییت! خوب حالا بگو ببینم، بعد از پنج چیه؟
 کسری: شیش!
 مربی: آفرین عزیزم، حالا بگو بعد از هفت چیه؟
 کسری: هشت!
 مربی : آفرین! حالا بگو بعد از ده چیه؟
 کسری : سرباز !

روباهی با موبایلش کلنجار می رفت.
 زاغه از بالای درخت گفت: اگه پایین آنتن نمی ده بده بالا برات بگیرم.
 روباه موبایل رو داد. زاغ گفت: این عوض قالب پنیر کلاس سوم ابتدایی!

 پلیس: گواهینامه داری؟
 حیف نون: بذار توی داشبورد رو نگاه کنم، شانست بزنه داشته باشم کارت راه بیافته!

 حیف نون: من فکر می‌ کنم پشه‌ام!
 دکتر: من دندون ‌پزشکم؛ مطب روان‌ پزشک روبروی ماست.
 حیف نون: می دونم، الان اون جا بودم...
 دکتر: پس چرا اومدی این جا؟
 حیف نون: آخه مهتابی ‌تون روشن بود!

 حیف نون داشته می رفته خونه، خونه شون هیچ کس نبوده، می ره روی پیغام گیر!
فرستنده جوک: 09355449428

 روزی دو زن نزد قاضی آمدند و هر دو ادعا کردند که مادر یک بچه هستند.
 قاضی فرمودند: بچه را وسط بگذارید و هر زن از یک طرف دست کودک را بکشد. آن دو زن آن قدر کودک را کشیدند که از وسط نصف شد.
 قاضی کمی جا خوردند و فرمودند: قاعدتا نباید این جوری می شد!

 گزارشگر تلویزیون:
 نظر شما در مورد این که سریال فلان، سریال خوب و آموزنده ای است و دست من و همکارانم در صدا و سیما درد نکنه چیه؟

 معتاده (تنبل) ده تا پیتزا رسون رو کشته بود
 بهش گفتن چرا این کار رو کردی؟
 گفت چون شهر ما تا حالا قاتل سریالی نداشته.
 گفتن حالا این همه آدم! چرا پیتزا رسون ها رو انتخاب کردی؟
 گفت آخه بقیه خودشون نمیان دم در!

 حیف نون می ره مرغ مینا می خره، بعد که می فهمه نره، "سینا" صداش می کنه!
فرستنده: سمانه

 حیف نون می خواسته بره مکه، تو خونه قرآن نداشتن، از زیر کتاب علوم ردش می کنن!

 حیف نون دندونش درد می كرده، می ره دندون پزشكى. به دكتر می گه: همه رو بكش به غیر از اونى كه درد می كنه. دكتر می گه چرا؟ حیف نون می گه می خوام مثل سگ تنها بمونه!
فرستنده: 09355449428

 حیف نون: ماشین خریدم.
 دوست حیف نون: مدلش چیه؟
 حیف نون: قرمزه
 دوست حیف نون: گرون خریدی!
فرستنده: سعیده

 حیف نون به نامزدش می گه: عزیزم! می دونی برای روز زن چی برات خریدم؟ نامزدش می گه: نه، نمی دونم. حیف نون می گه: اون پژو ۲۰۶ قرمز رنگ رو می بینی که توی کوچه پارک کرده؟ یه دمپایی هم رنگ اون!
فرستندگان: رضا و 0911xxxx925

 از نصایح حیف نون: هرکس به والدین خود احترام بگذارد همانند کسی است که به پدر و مادر خود احترام گذاشته است!
فرستنده: ابوالفضل

 به حیف نون می گن چرا باسنت این قدر بزرگه؟ می گه: خدا بیامرز مادرم، به جای این که پودر بچه بزنه بکینگ پودر می زد به من!

 حیف نون باباش مریض می شه، زنگ می زنن اورژانس میاد، خانوادگی سوار آمبولانس می شن! دکتره می گه: مریض کیه؟ حیف نون می گه: پشت سر دارن با نیسان میارندش!
فرستنده: 09355449428

 آقای دست و دلباز کرم معده می گیره. بعد از یه هفته، کرم معده توی معده اش زخم معده می گیره!

 یه گربه به یه گربه دیگه كه اون ور خیابون وایساده بود می گه: میووووو؟
 بعد اون گربه هه می گه: نه! نمیوووووو!
 بعد این گربه هه می گه: چرا نمیوووووو؟
 بعد اون گربه هه می گه: آخه ماشین میوووووو!
فرستنده: 09355449428

 حیف نون از دوست دخترش می پرسه اسمت چیه؟ دختره می گه فانوس، اما شعله صدام می کنن! اسم تو چیه؟
 حیف نون می گه: کتابعلی، اما بهم می گن نهج البلاغه!
فرستندگان: تینا و مینا

 زوج خوشبخت: زن لال ـ مرد کر
 زوج غریبه: زن کارمند ـ مرد کارمند
 زوج مبارز: زن با سواد ـ مرد بی سواد
 زوج با تفاهم: زن زشت ـ مرد زشت
 زوج شکاک: زن خوشگل ـ مرد خوش تیپ
 زوج بدبخت: زن پولدار ـ مرد بی پول
 زوج عاقل: زن مجرد ـ مرد مجرد
 زوج ایده آل: یافت نمی شود
فرستنده: 09355449428

 حیف نون می خواسته به بچه هاش یاد بده که مشروب بده، یه لگن مشروب می ذاره جلوی خر. خره نمی خوره. حیف نون به بچه هاش می گه: از این چی می فهمید؟ بچه هاش می گن: یعنی هر کی مشروب نخوره خره!
فرستنده جوک: محمد جواد

 توی شهر حیف نون اینا سیل میاد، مردم دور خونه شون رو سیم خاردار می کشن!
فرستنده: سینا

 قبض آب حیف نون میاد. به بچه هاش می گه: فردا كه رفتم پرینت آب رو گرفتم معلوم می شه كی هی می ره دستشویی...

سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, :: 14:9 :: نويسنده : nini



: غضنفر تو آینه عکس خودشو می بینه بعد می گه: ا...این چه آشناست ! بعد از یه ساعت فکر کردن داد می زنه: فهمیدم... این همون کره خریه که امروز تو آرایشگاه یک ساعت زل زده بود به من !
 : یه بار یه دیوونه دنبال رئیس بیمارستان می اندازه . خلاصه رئیس بیمارستان رو تو یه بن بست گیر میاره. رئیس بیمارستان با ترس می گه از جون من چی می خوای ؟ دیوونه هه می ره با دست بهش می زنه می گه حالا تو گرگی!

 : بچه:مامان اون آقاهه رو ببین کچله  مامان:هیس...میفهم بچه:مگه تا حالا نفهمیده

: معلم کلاس اول از ساسان کوچولو می پرسه ..اگه تو 10 تا شکلات داشته باشی 2 تاشو بدی به سمیرا..3 تاشو بدی به مریم و یه دونه هم بدی به شراره اونوقت چی خواهی داشت؟؟؟ ساسان میگه .خوب معلومه 3 تا دوست دختر جدید

 : یک روز دو تا خالیبند واسه هم خالی می بستند. اولی میگه: ما یه کوه کنار خونه مون داریم که هر وقت می گیم جاسم، دو سه بار میگه جاسم.... جاسم.... جاسم.... دومی میگه: این که چیزی نیست، ما یه کوه داریم کنار خونه مون که هر وقت می گیم جاسم، میگه: کدوم جاسم

 : یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنه که با ماشین برسوندش به مقصدش… راهبه سوار میشه و راه میفتن… چند دقیقهء بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پای راهبه میندازه… راهبه میگه: پدر روحانی ، روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار… کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه… چند دقیقه بعد بازم شیطون وارد عمل میشه و کشیش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای راهبه تماس میده… راهبه باز میگه: پدر روحانی! روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار!… کشیش زیر لب یه فحش میده و بیخیال میشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه… بعد از اینکه کشیش به کلیسا بر می گرده سریع میدوه و از توی کتاب روایت مقدس ۱۲۹ رو پیدا می کنه و می بینه که نوشته: «به پیش برو و عمل خود را پیگیری کن… کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی می رسی»!!!
: یک روز یه یزدی می ره رو پشت بام خونه اش که آنتن رو درست کنه که یک دفعه از طبقه ششم میفته پایین همین که از جلوی پنجره اشپزخونه خودشون رد می شه می بینه خانومش داره برنج درست می کنه داد می زنه می گه خانم یک پیمانه کمش کنننننننننن !!!!!!
: تو جهنم بمب میگذارند همه شهید میشن میرن تو بهشت.

: اگر روزی از کنار گنجشکی رد شدی و دیدی نپرید فکر نکن دوستت داره بدون تو رو آدم حساب نکرده

 :یه خر با یه گور خر مسابقه دو میدن گور خر برنده می شه خر میگه : قبول نیست تو لباس ورزشی تنت کرده بودی

سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, :: 13:59 :: نويسنده : nini

جک شماره 5: غضنفر تا ده سال برای مادرش عزاداری می کرد . بهش میگن : آخه چقدر گریه می کنی ده سال گذشته . میگه : آخه هر وقت یادم میفته که موقع خاکسپاریش چه دست و پایی میزد جیگرم آتیش می گیره

: غضنفر با یک سرهنگه سوار هواپیما میشن . غضنفر رو به سرهنگه می کنه میگه ببخشید شما گروهبانید؟ سرهنگه میگه نه
غضنفرهمین سوال رو چند بار می پرسه. آخر سرهنگه خسته میشه میگه بله بابا من گروهبانم . غضنفر میگه پس چرا لباس سرهنگارو پوشیدی ؟!!
: غضنفر میره «استر.یپ شو» ، بعد از چند ساعت به رفیقش میگه: پاشو بریم، از اول معلوم بود این دختره زورش نمی‌رسه میله رو کج کنه!

: (جک بی ادبی جدید)
از یه لامپ میپرسن : احوالت چطوره ؟
میگه : چه احوالی !!؟ کار به جاهای خوبش که میرسه منو خاموش میکنن !

: ‫صدای عشق… صدای قلب نیست، صدای گیتار نیست، صدای پیانو هم نیست، صدای عشق … صدای فنرهای تخته‬

: دوست دختر غضنفر بهش می گه یه حرفی بزن تا قلبم وایسه، غضنفر بعد از کمی فکر می گه: “داداشت پشت سرته!”

: به غضنفر می گن مار باباتو نیش زد فوت کرد، می گه: از پشت زدش؟ می گن آره، می گه مار مقصره…

: غضنفر با لباس تو رودخونه شنا می کرده، ازش می پرسن چه کار می کنی؟
می گه: لباسامو می شورم…
بهش می گن: ماشین لباسشویی تو خونه ندارین؟
می گه: داریم، ولی وقتی می رم اون تو سرم گیج می ره!

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 17:36 :: نويسنده : nini

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 17:31 :: نويسنده : nini

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : nini

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 16:50 :: نويسنده : nini

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 16:41 :: نويسنده : nini

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 16:34 :: نويسنده : nini

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : nini

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : nini

گل های لاله

شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : nini

مسی اعجوبه قرن

شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : nini

طبیعت زیبای شادگان

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 50
بازدید کل : 25169
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 50
بازدید کل : 25169
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1


برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


کد گالری